آيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذالِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ
آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از پاى درختان آن، نهرها بگذرد، و براى او در آن (باغ)، از هر گونه ميوه اى وجود داشته باشد، و در حالى كه به سنّ پيرى رسيده و فرزندانى ناتوان دارد; گردبادى (شديد)، كه در آن آتش (سوزانى) است، به آن برخورد كند و (شعله ور گردد) و بسوزد؟! (همين طور است حال كسانى كه انفاقهاى خود را، با ريا و منّت و آزار، باطل مى كنند.) اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد; شايد بينديشيد (و راه حق را بيابيد)!
سوره بقره آيه 266
با وعده هاي پوچ دلم وا نمي شود
اين درد جز به مرگ، مداوا نمي شود
غم ميزبان ماست به هر جا كه مي رويم
اين قدر غم به سينه ما جا نمي شود
ديوارها بلندتر از قامت من است
آيا دري به روي زمين وا نمي شود؟
از هر طرف به غارت ما دست مي برند
مرهم كسي به زخم دل ما نمي شود
پيوسته سنگ مي خورم و دم نمي زنم
اما كسي در آينه پيدا نمي شود
شب را به پاي صبح بيافكن كه دير شد
جان بر لبيم و روز مبادا نمي شود
در سايه شماست كه حق راست مي شود
دنياي بي ظهور كه زيبا نمي شود
درد است اين كه مي فشرد سينه مرا
بيدار مي كند غم ديرينه مرا
آنان كه سالهاست به زنجير بسته اند
دستان زخمخورده و پر پينه مرا
سوگند خورده اند كه اين بار بشكنند
با نان و عشق حرمت آيينه مرا
حاشا كه حيله بازيشان مانعي نشد
آتشفشان شعله ور كينه مرا
تيغم غلاف مرگ شد « آقا » شتاب كن
اثبات كن به اينان، آدينه مرا
شاعر: سيّد محمّد بهشتي
تعجيل در فرج و سلامتي مولا صلوات