معرفی وبلاگ
سلام من مرصاد هستم با يه شخصيت عادي متمايل به شاد عاشق درس بودم ولي به دليل نامردي و وحشی گری بعضي از معلمين که فقط کتک زدن بلد بودن از درس زده شدم هدفم از ايجاد اين وبلاگ ايجاد دوستي هاي معقول و سالم در فضاي مجازي است امیدوارم بعداز دیدن این وبلاگ از مطالب درج شده راضی باشید به امید دیدار. (به نظر شما اگر مهدی فاطمه بین ما حاضر بود چند نفر از مسئولین کشور شیعه ایران را در پست خود ابقا می کرد؟!) ايميل من: mersadnemati@yahoo.com
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1034000
تعداد نوشته ها : 252
تعداد نظرات : 98

فریاد بی صدا

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
امروز خواستم اشتباه كنم اما تو  ............ اومدي به يادم  و نذاشتي

امروز خواستم فراموشت كنم  اما .......... بازم نذاشتي

امروز خواستم گريه كنم اما ................... اومدي كنارم و با هام گريه كردي

گريه كردي و ناله كردي و در آغوشم گرفتي و گرفتي و گرفتي من رو .....

سرت داد زدم باز ناراحت نشدي ......

اشتباه كردم  اما............ منو بخشيدي .......

بي محلي كردمت اما ........... باز منو دوست داشتي ......

خواستم يه شب وقتي خوابي ببوسمت و برم اما . .......... بوسيدمت و باز اومدي و نذاشتي

اين دفعه اومدي توي روياهام

فكر كردم خوابم اما نبودم

انگار خواب ديگه برام بيداري بود چون.............

چون تو ديگه برا هميشه پيشم موندگار شدي ,  تنها اميدواري من

نمي دوني چقدر دوستت دارم

اگه مي دونستي الان........


دسته ها : دل نوشته
يکشنبه 28 2 1393 22:58
على كيست؟
 على قرة العين است... امير عالمين است...
 و نور ثقلين است...
 و هم فاتح خندق ،جبل و بدر و حنين است...
 على نور دو عين است...
 آب الساقى اين ميكده عشق حسين است...
 بنازم يد خيبر شكنش را... حسين و حسنش را....
 و زينب گل زهرا صفت ياسمنش را...
 كنم هر نفس آويز به گوشم سخنش را...
 به كوثر ندهم قطره آب دهنش را...
 على كيست؟
 هماني كه پيمبر زده است مهر مسلمان شدنش را....
 به عالم ندهم يك سر تار كفنش را...
 على كيست؟
 على علم يقين است ... على حبل متين است...
 على نور مبين است...
 على لنگر عرش است و زمان است و زمين است...
 امير ملك دين است... يگانه سرور مطلبين است...
 على سيد كل مسلمين است...
 بدانيد فقط شاه نجف علي امير مومنين است...
 على كيست؟
 على كل صلاة است... قعود است و قيام است...
 ركوع است و سجود است و سلام است...
 على حج و زكات است... على باب نجات است...
 على سرور كل كائنات است...
 على حكم تمام ممكنات است...
 على حى و ممات است...
 على معني كل صلوات است...
 على زينت بعد صلوات است...
 على شير خدا شاه نجف يك تنه زهرايى محض
 است...
 على كيست؟
 علىً اسدالله ... علىً ولي الله ... علىً حجت الله...
دسته ها : مذهبي
شنبه 27 2 1393 11:45
شيوانا با دوتن از شاگردانش همراه كارواني به شهري دور مي رفتند. با توجه به مسافت طولاني راه و دوري مقصد ، طبيعي بود كه بسياري از مردان كاروان بدون همسرانشان و تنها سفر مي كردند و وقتي به استراحتگاهي مي رسيدند بعضي از مردان پي خوشگذراني مي رفتند…

همسفران نزديك شيوانا و شاگردانش دو مرد تاجر بودند كه هر دو اهل دهكده شيوانا بودند. يكي از مردان هميشه براي عيش و خوشگذراني از بقيه جدا مي شد. اما آن ديگري همراه شيوانا و شاگردانش و بسياري ديگر از كاروانيان از گروه جدا نمي شد.

يك روز در حين پياده روي يكي , از شاگردان شيوانا از او سوالي در مورد معناي واقعي عشق پرسيد. همسفر خوشگذران اين سوال را شنيد و خود را علاقه مند نشان داد و گفت:” عشق يعني برخورد من با زندگي! تجربه هاي شيرين زندگي را برخودم حرام نمي كنم. همسرم كه در دهكده از كارهاي من خبر ندارد. تازه اگر هم توسط شما يا بقيه خبردار شد با خريد هديه اي او را راضي به چشم پوشي مي كنم. به هر صورت وقتي كه به دهكده برگردم او چاره اي جز بخشيدن من ندارد. بنابراين من از هيچ تجربه لذت بخشي خودم را محروم نكردم و هم با خريد هداياي فراوان عشق همسرم را حفظ كردم. اين مي شود معناي واقعي عشق!”

 شيوانا رو به شاگرد كرد و گفت:” اين دوست ما از يك لحاظ حق دارد. عشق يعني انجام كارهايي كه محبوب را خوشحال مي كند. اما اين همه عشق نيست. بلكه چيزي مهم تر از آن هست كه اين رفيق دوم ما كه در طول سفر به همسر خود وفادار است و حتي در غيبت او خيانت هم نمي كند، دارد به آن عمل مي كند. بيائيد از او بپرسيم چرا همچون همكارش پي عياشي و عشرت نمي رود؟”

مرد دوم كه سربه زير و پابند اخلاقيات بود تبسمي كرد و گفت:” به نظر من عشق فقط اين نيست كه كارهايي كه محبوب را خوشايند است انجام دهيم. بلكه معناي آن اين است كه از كارهايي كه موجب ناراحتي و آزردگي خاطر محبوب مي شود دوري جوئيم. من چون مي دانم كه انجام حركتي زشت از سوي من ، حتي اگر همسرم هم خبردار نشود، مي تواند روزي روزگاري موجب آزردگي خاطر او شود و چه بسا اين روزي روزگار در آن دنيا و پس از مرگ باشد، بازهم دلم نمي آيد خاطر او را مكدر سازم و به همين خاطر به عنوان نگهبان امانت او به شدت اصول اخلاقي را در مورد خودم اجرا مي كنم و نسبت به آن سخت گير هستم. “

شيوانا سرش را به علامت تائيد تكان داد و گفت:” دقيقا اين معناي عشق است. مهم نيست كه براي ربودن دل  محبوب چقدر از خودت مايه مي گذاري و چقدر زحمت مي كشي و چه كارهاي متنوعي را انجام مي دهي تا خود را براي او دلپذير سازي و سمت نگاهش را به سوي خود بگرداني. بلكه عشق يعني مواظب رفتار و حركات خود باشي و عملي مرتكب نشوي كه محبوب ناراحت شود. اين معناي واقعي دوست داشتن است.”

 نويسنده: فرامرز كوثري

دسته ها : داستانك
جمعه 26 2 1393 20:39

دسته ها : مذهبي
چهارشنبه 24 2 1393 23:38
دفتر عشـــق كه بسته شـد
ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونيكه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نميكنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقــــت بود
بشنواين التماس رو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــــ 
دسته ها : دل نوشته
شنبه 20 2 1393 22:47
كجا  بودي  وقتي  برات  شكستم                                  يخ  زده  بود  شاخه  گل تو دستم

كجا  بودي وقتي  غريبي  و  درد                             داشت  من  تنها  را ديونه ميكرد

كجا بودي  وقتي تو را  ميخواستم                        كه  دستات  آروم بشينه تو دستام

كجا بودي وقتي  كه  گريه  كردم                    از  تو  به   آسمون  گلايه  كردم

كجا  بودي   وقتي  كنار  عكسات              شبا  نشستم   به   هواي  چشمات

 كجا   بودي    تو   لحظه    نيازم      وقتي  ميخواستم   دنيامو   بسازم

كجا  بودي  ببيني  من  مي سوزم  عين  چشات سياهه رنگ وروزم

كجا  بودي   تشنه  چشمات  بودم        نبودي  من  عاشق  دنيات   بودم

كجا  بودي   وقتي   ديونت  بودم            وقتي  كه  بي قرار  شونت بودم

كجا بودي وقتي چشام به  در بود                  ترانه هام   شكايت    سفر   بود

نبودي    پيش     من    بي ستاره                         ترك ميخورد دلم  به يك اشاره

كجا بودي   وقتي  كه  پرپر  شدم                              سوختم  و از غمت خاكستر شدم

كجا    بودي     ببيني    خستگيمو                                  آب   شدن    شمعاي    زندگيمو

مي خنديدم   اما    تنم   مي لرزيد                              كجا بودي وقتي چشام مي ترسيد

كجا بودي وقتي كه اشكام ميريخت                        خون جاي گريه ازتو چشمام ميريخت

كجا  بودي  وقتي  بايد  مي موندي 
دسته ها : دل نوشته
پنج شنبه 11 2 1393 12:25
عشق چه زيبا بود اگر با تو بود



اگر فقط يك بار در چشمانت نشاني از آن مي ديدم



اگر تنها قلبت براي من مي تپيد



اگر دستانت گرمي مي داد به دستانم



اگر طنين صداي زيبايت در گوشم يك بار ديگر مي پيچيد



اگر واژه ي دوستت دارم را به زبان مي آوردي



اگر فقط من بودم و تو بودي و ديگر خدا



اگر رخصت ورود به قلبت را مي دادي



اگر تمام دنيايم توبودي



حال ميبينم عشق چيزي است در روياي خيالم
دسته ها : دل نوشته
سه شنبه 2 2 1393 22:20
X