خدایم؛ روبرویت نشستم اما خجل و شرمگین
مثل کودکی که مرتکب اشتباه شده و ترس دارد از خشم مادرش
ترسیدم
اما ته دلم خوشحال بودم که مرا می بخشی، مثل مادرم
بخشیدی و دلم گواه داد به بخششت
ثانیه ها، دقیقه ها، ساعتها، روزها ، ماهها و سالها گذشتند
و من دوباره گناه کردم!!!