معرفی وبلاگ
سلام من مرصاد هستم با يه شخصيت عادي متمايل به شاد عاشق درس بودم ولي به دليل نامردي و وحشی گری بعضي از معلمين که فقط کتک زدن بلد بودن از درس زده شدم هدفم از ايجاد اين وبلاگ ايجاد دوستي هاي معقول و سالم در فضاي مجازي است امیدوارم بعداز دیدن این وبلاگ از مطالب درج شده راضی باشید به امید دیدار. (به نظر شما اگر مهدی فاطمه بین ما حاضر بود چند نفر از مسئولین کشور شیعه ایران را در پست خود ابقا می کرد؟!) ايميل من: mersadnemati@yahoo.com
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1034060
تعداد نوشته ها : 252
تعداد نظرات : 98

فریاد بی صدا

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

زنه دير وقت به خونه رسيد آهسته كليد رو انداخت و در رو باز كرد و يكسر به اتاق خواب سر زد؛ناگهان به جاي يك جفت پا ،دو جفت پا در رختخواب ديد.

بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش را برداشت و تا جايي ميخوردند آن دو را با چوب زد و خونين و مالين كرد.

بعد با حرص به طرف آشپزخانه رفت تا آبي بخورد؛با كمال تعجب شوهرش را ديد كه در آشپزخانه نشسته است.

شوهرش گفت:سلام عزيزم!

پدر و مادرت سر شب از شهرشون اومدند چون خسته بودند،بهشون اجازه دادم تا در رختخواب ما بخوابند.

راستي بهشون سلام كردي؟


دسته ها : داستانك
دوشنبه 8 3 1391 17:15
X