آمده است:پهلوان مغروري كه بسيار قدرتمند بود،يك روز در بازار،مثل گاو شاخ دار صدا در مي آورد و به خود افتخار مي كرد.در اين حال سرش را به سوي آسمان بلند كرد وگفت:اي خدا!همه پهلوانان را بر زمين زدم،اكنون جبرئيل را بفرست تا او را نيز به زمين بزنم!
آمده است كه:اين پهلوان متكبر در بستر بيماري افتاد و مدت طولاني در حالت بيماري ماند و خداوند متعال او را آن چنان ضعيف كرد كه يك موش مي آمد و انگشت پاي او را گاز مي گرفت و مي خورد و او نمي توانست حتي آن موش را از خود دور كند.