معرفی وبلاگ
سلام من مرصاد هستم با يه شخصيت عادي متمايل به شاد عاشق درس بودم ولي به دليل نامردي و وحشی گری بعضي از معلمين که فقط کتک زدن بلد بودن از درس زده شدم هدفم از ايجاد اين وبلاگ ايجاد دوستي هاي معقول و سالم در فضاي مجازي است امیدوارم بعداز دیدن این وبلاگ از مطالب درج شده راضی باشید به امید دیدار. (به نظر شما اگر مهدی فاطمه بین ما حاضر بود چند نفر از مسئولین کشور شیعه ایران را در پست خود ابقا می کرد؟!) ايميل من: mersadnemati@yahoo.com
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1034131
تعداد نوشته ها : 252
تعداد نظرات : 98

فریاد بی صدا

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
كودكي با پاهاي برهنه بر روي برفها ايستاده بود وبه ويترين فروشگاهي نگاه ميكرد............

زني در حال عبور او را ديد او را به داخل فروشگاه برد وبرايش لباس و كفش خريد گفت:مواظب خودت باش.......

كودك به چشم هاي زن خيره شد وگفت:

ببخشيد خانم شما........

 شما خدا هستيد؟

زن لبخند زد وگفت: نه..........

من فقط يكي از

 بنده هاي خدا هستم.

كودك گفت : مطمئن بودم با او نسبتي داريد........

گاهي ديده ايد كساني را كه بخاطر نسبت داشتن با شخص بزرگي مباهات ميكنند؟!

 به راستي چه افتخاري بالاتر از اينكه مابا خدانسبت داريم؟!

انسان ها خدا نميشوند اما ميتوانند خداگونه باشند

 و انسان خداگونه كارهاي خدايي  ميكند

 بايد كه مهربان بود

 بايد كه عشق ورزيد

زيراكه زنده بودن

 هر لحظه احتماليست ...........

دسته ها : داستانك
شنبه 7 4 1393 14:53
X