ديگر بس است،
مي دانم براي بودن محتاج تو هستم.
آفتابگردان بي خورشيد مي ميرد _
وقتي تمام زندگي اش را مديون آفتاب است.
دلم تاب اين هواي ابري را ندارد،
در انتظار آفتاب نگاهت نشسته،
بر من بتاب!
شايد دل ناصبورم
دل ناسپاسم
با تابش تو آرام گيرد.
مي دانم اگر صبوري به دلم هديه كني
انتظار شبانه ي دلم
سحرگاه ثمري خواهد داد.