دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …
دلم برای کسی تنگ است ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…
دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…
دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…
دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …
دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…
دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…
دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…
دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…
دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…
دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…
دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…
دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…
دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…
دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است…
دلم برای کسی تنگ است
می گذرد مکان، می رود زمان
می وزد باد، می بارد باران
می آید یاد، می رود خیابان
می افتد برگ، می شود زرد
می شکند دل، می کند درد
می بافد خیال، می شود سرد
می سوزد با غم، می گذرد مرد
می شود رهگذر، می رود بیراه
می کند عبور، می شود بی پناه
می بازد تقدیر، می کند اشتباه
می رسد انتها، می شود چشم به راه
کسى که دو روزش با هم برابر باشد، زیان کار است. کسى که امروزش بدتر از دیروزش باشد، از رحمت خدا به دور است. کسى که رشد و بالندگى در خود نیابد، به سوى کاستىها مىرود و آن که در راه کاستى و نقصان گام بر مىدارد مرگ برایش بهتر از زندگى است.
متن حدیث:
امامالکاظم علیهالسلام: مَن استَوى یَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ و مَن کانَ آخِرُ یَومَیهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلعونٌ و مَن لَم یَعرِفِ الزِّیادَهَ فی نَفسِهِ فَهُوَ فی نُقصانٍ و مَن کانَ إلَى النُّقصانِ فَالمَوتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الحَیاهِ.
یارب هچ عاشقی شرمنده دوران ائله مه
وارلیقین آلما گینن خارلیغین آسان ائله مه
توت الین نن ایاقا قالخیز اونی یا ربیم
وئیر قراری کونوله قلبی هراسان ائله مه
گرچه ناشکر دی چوخدور گنهی درگهیوه
بو گنهکاره خدایا بئله طوفان ائله مه
یوخ توانی بولورم تاکی گزه سن نن اوزاخ
ائت عطا مرحمتین رحمیوی پنهان ائله مه
فقط عشقین هوسی بنده وی عاشق ائدیری
اولوب عاشق بو بیر آی عاشقه افغان ائله مه
چوخدی دردی گتیرممیر دیله ای رب جلی
گوز یاشینان دییری سوزلری عنوان ائله مه
وئیر خدایا اونا روزی کرمین نن چوخلی
ائتمه سه شکرینی گر نعمتی احسان ائله مه
گئجه گلدی یاریا بنده ی نالانیوی سن
دائما سال یادا بی بنیه و بنیان ائله مه
در خیالات خودم,در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه,از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم خستگی در می کنی
چای میریزم برایت,توی فنجانی که نیست
باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی,گرچه میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت,واژه ها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت,میشود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن میشود با بغض میگویم نرو
پشت پایت اشک میریزم در ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست...
قبل از تولد ...
در دریایی از "آب" بودیم.
بعد از تولد...
برای زندگی در محیطی پر از "هوا" هستیم.
بعد از مرگ...
میان خروارها"خاک" خواهیم خفت.
پروردگارا!!!!!!!!
یاریمان نما این چرخه را با "آتش" به پایان نرسانیم...
الهی آمین..
خدایم؛ روبرویت نشستم اما خجل و شرمگین
مثل کودکی که مرتکب اشتباه شده و ترس دارد از خشم مادرش
ترسیدم
اما ته دلم خوشحال بودم که مرا می بخشی، مثل مادرم
بخشیدی و دلم گواه داد به بخششت
ثانیه ها، دقیقه ها، ساعتها، روزها ، ماهها و سالها گذشتند
و من دوباره گناه کردم!!!