تو اگر بخواهی
زندگی
آغوشِ دوست داشتنی خواهد شد
تو اگر بخواهی
دست می کشم از مرگ
و هر آنچه را که برایم مانده است
در آغوش می کشم
به اندازه ی چهارده ساعت پرواز
به اندازه ی همه ی روزهای طولانیِ اینجا
دلم به اندازه ی تمام حسرت هام
تنگت است
به عکس های دو نفره مان نگاه می کنم
حالا
دلم برای خودم تنگ می شود
روزهایی که بیشتر می خندیدم
روزهایی که اتاق هوای بیشتری داشت
روزهایی که تو را داشتم
با یک نگاه تو! دگر اغوا نمیشوم
من عاشقم، اسیر هوس ها نمی شوم...
بر این دو روز عمر، که طی می شود نناز...
خواهی بمان!... و یا برو! تنها نمی شوم...
من آیه های عشق تو را کذب دیده ام...
با یک کتاب کهنه که رسوا نمی شوم...!
از دام قصه های دروغین رها شدم
من بنده ی دروغ و دغل ها نمی شوم
بر آستان حق که ندامتگه من است
سکنی گزیده ام و به «هرجا» نمی شوم...
چون تیری از کمان که رها می شود به دشت
آن سان رمیده ام... که هویدا نمی شوم
بس کن! نگاه بی هدفت را اداره کن
با یک نگاه تو! دگر اغوا نمی شوم...
تو را دوست دارم
چون نان و نمک
چون لبان گر گرفته از تب
که نیمه شبان در التهاب قطره ای آب
بر شیر آبی بچسبد!
تو را دوست دارم
چون دقایق شک ّ
انتظار و دل واپسی
هنگام گشودن بسته ای بزرگ
که از درون آن بی خبری!
تو را دوست دارم
می گذرد مکان، می رود زمان
می وزد باد، می بارد باران
می آید یاد، می رود خیابان
می افتد برگ، می شود زرد
می شکند دل، می کند درد
می بافد خیال، می شود سرد
می سوزد با غم، می گذرد مرد
می شود رهگذر، می رود بیراه
می کند عبور، می شود بی پناه
می بازد تقدیر، می کند اشتباه
می رسد انتها، می شود چشم به راه
زن ها فریب کارترینند ...
همه چیزشان را پنهان می کنند
تنهایی را
دلتنگی را
گریه ها را
دوست داشتن را .....
زن ها قویترینند ...
هنگام شکستن صدایشان در نمی آید
درد که دارند به خود نمیپیچند
نهایت تسکین درد یک زن ...
خدایا دلم گرفته بیا بریم
کمی دورتر از این مردم
قدم بزنیم بغض از من
بارون ازتو گفتن از من
گوش دادن از تو
دعا از من اجابت از تو
دل عاشق و عقل درمانده را
اگر عشق با ماست؛ این عقل چیست؟
بکش! هم پدر هم پدرخوانده را
تو کاری کن ای مرگ! اکنون که خلق
نخواهند مهمان ناخوانده را
در آغوش خود «بار دیگر» بگیر
من این موج از هر طرف رانده را
شب عاشقی رفت و گم کرده ام
در شیشه ی عطر وامانده را
یا لطیف !
بِسْمِ اللهِ الَّذِی لا أرْجُو إلاّ فَضْلَهُ
به نام خدایی که جز فضلش امیدی ندارم
چه آرامشِ بهشت گونه ای دارد لحظه های که سرشارند
از تو
دلم ﻣـی ﺧــﻮاﻫَــﺪ ﺁﺭاﻡ ﺻـِـﺪﺍیَﺖ ﮐُــﻨَــﻢ:
"
ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ ﻧـَﺠْـﻮﻯ "
ﻭ ﺑـِﮕـﻮﯾَــﻢ ﺗــﻮ خــودِ ﺁﺭاﻣـِـﺸـی
ﻭ ﻣـَـﻦ ﺧـودِ ﺧـودِ ﺑﯿـﻘَــﺮاﺭ...
ﺧﺪﺍﯾـﺎ !
ﺧــﺮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﺷـــﻮﻡ
ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﮔــﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧــﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴـــﺎﺯ ...
" ﺍِﻟﻬـﯽ ﻭَ ﺭَﺑـّـﯽ ﻣَﻦْ ﻟـﯽ ﻏَﯿْﺮُﮐـْـ "
می خواهم به یاد بچگی هایم تسبیح بدست بگیرم و دانه دانه بیندازم
و بگویم :
√ می آید
√ نمی آید
√ می آید
√ نمی آید
و چه خوب است رویِ می آید بماند دانه ی تسبیحـم ...
مــولای من !
امشب می خواهم سالهای نبودنت را با تسبیح دوره کنم
و استخاره ای بگیرم با دلم
و تسبیحی که دانه دانه اش نبودنت را به رخـم می کشد.
آقــای من !
.کاش این شبها که من می خواهم " آدم " شوم ، تو بیایی
.❤ زیبا می شود وقتی زمانِ آمدنت با زمان آدم شدنم یکی شود ! ❤
.. تو از من دوری اما من ... دچار عطر دستاتم
محاله خیس بارون شم ... که زیر چتر دستاتم
یه چیزایی تو دنیا هست ... که اسمش رسم تقدیره
کسی که دوستش داری ... همیشه بی خبر میره
بعضی ها با رفتارهایشان فکر میکنند این دنیای مجازی
"خـدا" ندارد.
روز قیامت ندارد
حساب و کتاب ندارد
دار مکافات ندارد
حالا هر چقدر که دلت می خواهد
بد باش! دروغ بگو ! ! تهمت بزن ! ریا کن !
راحت باش ...
ولی یادت باشد خــدا اینجا هم هست !!!
..