اين آبشار در منطقه ذلقي اليگودرز لرستان واقع است.ارتفاع آن حدود65متر و عرض تاج آبشار در فصل پر آبي حدود8متراست.اين آبشار از دل كوه صخره اي به بيرون سرازير مي شود و در مسافت كوتاهي به حوضچه تبديل مي شود.مسير اليگودرز تا آبشار اتومبيل رو است و بازديد كنندگان زيادي دارد مخصوصا در بهار.
محفل آريائي تان طلائي،دلهايتان دريائي،شاديهايتان يلدائي،پيشاپيش مبارك باد اين شب اهورائي
نصفه شب صداي جيغ و دعواي گربه ها مياد،مادرم ميگه صداي گربه ست ؟!
مي گم:پ ن پ بروسليه ، اومده انتقام بگيره.
امام صادق فرمود:نفس كشيدن حزن انگيز و غمناك در رابطه با ظلم و جنايتي كه بر ما رفته است،اجر و پاداش تسبيح را دارد و نيز اندوه آن عزادار به خاطر ما،نوعي عبادت است.
اين فرهنگسرا ،سال72باحدود83هزارمترمربع مساحت،درمحله مسگرآبادقديم و خيابان خاوران ساخته شد.امكاناتي نظير تالار نمايش و سينما در دو بخش كودكان و بزرگسالان،خانه كودك،ساختمان اداري،بازارچه فرهنگ و هنر و فضاهاي جانبي باز و نيمه باز دارد.بزرگترين مجموعه تاتر خاورميانه در آن در حال ساخت است و جزو منطقه 15 تهران است.
شبي در كنج ميخانه گرفتم تيغ بر دستم
بگفتم خالق اي يارب تو خود داني كه من مستم
تو فرعون را خدا كردي تو شيرين را ز فرهادش جدا كردي
سپردي تيغ بر ظالم به مظلومان جفا كردي
به آن شيطان خونخوارت تو قلبم را عطا كردي
سپس گفتي مشو كافر تو فكر كردي كه من مستم
تو چشم بي گناهي را ز اشكش آشنا كردي
تو طفلان زيادي را ز مادر ها جدا كردي
سپس كشيدم تيغ بران بر دستم
بگفتم اي كريم الله تو خود داني كه من مستم
من ابله،من نادان ندانستم چه مي گفتم
تو بگذر ز ايرادم تو خود داني كه من مستم
امام صادق فرمودند:گريه و بي تابي در هر مصيبت براي بنده مكروه است مگر گريه برحسين بن علي كه اجر ثواب نيز دارد.
ترجيح مي دهم حقيقتي آزارم دهد،تا اينكه دروغي آرامم كند.
تنها دو روز در سال است كه نمي تواني كاري بكني،يكي ديروز يكي فردا.
تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سياه مي كند.
خداوندا،به مذهبي ها بفهمان اگر مذهب پيش از مرگ به كار نيايد ،پس از مرگ هم به هيچ كار نخواهد آمد.
امام صادق(ع)فرموده اند:هر كس قبر امام حسين(ع)را در روز عاشورا زيارت كند ،همانند كسي است كه در برابر او به خون خود غلطيده باشد.
روزي مردي مي گذشت از در ويرانه اي
ناگهان آمد به گوشش صداي جانانه اي
نرم نرمك پيش رفت سوي صدا
تا كه آمد به چشمش صحنه اي جانانه اي
پدري كور و فلج افتاده اندر خانه اي
مادر مات و پريشان گنج خانه اي
پسري از سوز سرما مي زند دندان به لب
دختري مشغول عيش و نوش با بيگانه اي
پس از آن دست در جيب كرد آن مرد بلند
وز آن همه پول درشت خرده اي داد دست دختري
پس از آن لعنت فرستاد دم به خود
كه مرد نرود سوي هر ويرانه اي
تا كه بيند مي فروشد دختري
عصمتش را بحر نان خانه اي
دلم تنگ است،از اين شبها يقين دارم تو مي داني
صداي غربت من را از احساسم تو مي داني
شدم از درد تنهايي گلي پژمرده و غمگين
ببار اي ابر پائيزي كه دردم را تو مي داني
ميان دوزخ عشقت پريشان و گرفتارم
چرا اي مركب عشقم چنين آهسته مي راني
طپش هاي دل خسته ام چه بي تاب و هراسان است
بگو آخر به من اي دل چرا امشب پريشاني
به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام
تو كمتر از غريبه اي مرا حساب مي كردي
جمالت افتاب هر نظر باد
زخوبي روي خوبت خوب تر باد
هماي زلف شاهين شهپرت را
دل شاهان عالم زير پر باد